عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 11 فروردين 1391
بازدید : 27977
نویسنده : فریدون عباسی

 

دودمان خوانین بهدار وند
(تذکر: تکمیل وتصحیح نسبنامه نیاز به کمک این خاندان و سایرین دارد!علامت سوال بعد از نام اشخاص نشانه ابهام در درستی اسم وخصوصیات فرد یا جایگاهش در نسب نامه است.)
طهماسب قلی خان جد هفتم جعفرقلی خان بختیاری (دورهصفویه؟)
|
؟
.
.
شاهمراد خان سایراولاد وهمسر ؟
|
حیدرخان( پهلوان اصفهان؟ در زمان پایتختی)
|
---------------------------
|                                 |
اسدالله میرزا عبدالله خان (خاندان ؟)
سایر اولاد وهمسر، حیدر خان؟
 
اسدخان( اسد خان شیرکش)
|
جعفرقلی خان2------- سردارخان3  -------- یاور خان4(؟) -----نجف قلیخان 1درویشخان خان6؟محمد قلیخان 5-----


جعفرقلی خان1 (سایر اولاد وهمسران)
|
حسینقلی خان11------------- حاج عباسقلیخان12------------ مرتضی قلی خان13
 
حسینقلی خان 11
|
امیرقلی خان111---------- نجف قلی خان112
111- اولاد پسری امیر قلی خان - آموسی 1111- آحسن 1112- آپرویز1113- آخسرو1114- آجعفرقلی1115
با فامیل امیری
همسر-؟
اولاد دختری - ؟
112- اولاد پسری نجف قلی خان - حیاتقلی خان1121- حاج امامقلی خان1122- آمیرزا قلی1123- آمیرزآقا1124- آفتحعلی 1125- آلطفعلی 1126 با فامیل امیربختیاروند.
اولاد دختری؟
 
حاج عباسقلی خان 12 همسر بی بی فلک ناز
|
مهدیقلی خان121---------علیقلی خان 122
121- اولاد مهدیقلی خان- یک پسر آمحمد علی 1211
همسر بی بی حسنی
اولاد - دختر- بی بی گوهر( کریمی)
122- اولاد علیقلی خان- تنها یک کودک عباسقلی خان که در کودکی فوت کرد.
1121اولاد پسرآمحمد علی = امیر- فریدون - غلامرضا- محمد رضا- فرهاد
و یک دختر- دنیا . همگی با فامیل عباسی.
 
مرتضی قلی خان13
|
؟
یاور خان2
|
-----------------------------
رضاقلی خان 21 چراغعلی خان22
 
اولاد پسری رضاقلی خان 21 = آحسن 211، آحسین 212(؟) ، آمنوچهر 213 ، آاردشیر214، آعلی 215، تورج 216 همگی با فامیل یاوری
اولاد دختر؟
همسر؟
اولاد پسری چراغعلی خان 22= آعلی اکبر، آمرید، آهوشنگ همگی با فامیل یاوری
اولاد دختر؟
همسر ؟


سردارخان 3
|
---------------------------------------
محمد رضا خان 31               علیرضا خان32
اولاد پسری محمد رضا خان 31= آقربانعلی 311، آمهرعلی 312
همسر؟
اولاد دختر= بی بی حسنی 313 ، ؟
اولاد پسری آقربانعلی311 = محمود 3111، با فامیل اسدی
اولاد پسری آمهرعلی312= محمد 3121 با فامیل اسدی
همسر ؟ ، دختر؟
اولادپسر علیرضاخان 32= امان الله خان 321، آغریب322، عزیزالله خان323، آرمضان324
همسر؟،
دختر؟
اولاد پسری امان الله خان321؟ ، همسر ؟ اولاد دختری؟
اولاد پسری آغریب322= آناصر3221، آفیروز3222
اولاد دختری - شهناز3223 همسر، دنیا و ؟
( اطلاعات سایر اولاد علیرضا خان در حال تهیه است)
محمدقلی خان 4؟
|
؟
( در مورد جایگاه درویش خان باوجودیکه دو منبع معتبر اورا فرزند جعفرقلی خان از بی بی ستاره دختر کلبعلی خان دورکی شناخته اند، ولی سندی در دست است، که به تایید عین الدوله نخست وزیر وقت رسیده است، ومحتوای سند نشان میدهد، که اولاد پسر جعفر قلی خان عبارتند از حسینقلی خان پسر بزرگ، عباسقلی خان پسر میانی و مرتضی قلی خان پسر کوچک ، است.
در زیر متن سند و حواشی آن آورده میشود.
قربان خاک پای مبارک شویم
عرض چاکران جان نثاربراین است ، جمعی هستیم اولاد مرحوم جعفرقلیخان بختیاری مواجب از دیوان اعلی (اعلا) داریم شش سال قبل حسینقلیخان پسر بزرگ جعفرقلیخان مرحوم شد ثلث اورا دیوان اعلی قطع فرمودند اولاد حسینقلیخان میگویند این مبلغ که قطع شده از جمیع اولاد جعفرقلیخان باید کسر شود. استدعا داریم امر بفرمائید حق باقی ورثه را بدهند مبلغی که کسر شده از اولاد مرحوم حسینقلیخان که پسر بزرگ جعفرقلیخان بوده کسر نمایند که ستم نیز یکی بود چون مواجب او کلی است وسایر ورثه جزئی است مهدیقلیخان ( نوه جعفرقلیخان) پسرعباسقلیخان مرتضی قلیخان پسر جعفرقلیخان بختیاری ( اثر مهر ورثه به رسم گذشته در ظهر نامه پشت اسم آنها است. در حاشیه راست همین نام عین الدوله مرقوم داشته اند : ثلث ازهمان مواجب حسینقلیخان که فوت شده باید کسر شوداز مال سایر ورثه مرحوم جعفرقلیخان ابدا نباید کسر شود. شهر رمضان 1317 (نقش مهر عین الدوله در ظهر نوشته است.
 
تصویر دستور عین الدوله نخست وزیر وقت
 
نام اولاد جعفرقلیخان بختیاری که به تائیید عین الدوله صدر اعظم وقت رسیده است. 
 
 
 
درویش خان5
|
-------------------------------------------------------
اولاد پسری درویش خان 5 = اسد خان دوم51، غلامحسین خان 52، کلبعلی خان 53، آمصطفی 54،آقباد55،آکریم56؟، آسلطانعلی57،آسلطان محمد58،آمهراب59
اولاد اسدخان دوم 51 ؟ همسر؟
اولاد غلامحسین خان 52؟ همسر؟
اولاد کلبعلی خان 53 = آعلی مراد531، حاج محمدقلی خان 532، علی مردان خان 533، ابراهیم خان ( معروف به حجی خان) 534، امیرحسین خان 535،
اولاد آمصطفی54 = آحسنعلی، اولاد دختری ؟ همسر؟
اولاد آقباد 55 = آخیرگرد ( معروف به آدرویش) 551، آکریم552، آرحیم 553، آنادر554،
همسر؟ اولاد دختر؟
اولاد آکریم 56؟ همسر؟
اولاد آسلطانعلی 57 = آماشاالله 571، آنورعلی 572، آ اصلان 573
اولاد آسلطان محمد 58 = آسلطان حسین ( شهیر به آشهول) 581، سایر اولاد؟ همسر ؟
اولاد آمهراب 58 = آمحمد 581، آصفر 582، آ مجید583 ، آحمید 584
اولاد دختری ؟ هسمر؟ ( آمهراب دلاوری ازدود مان اسد خان که داستان های پهلوانی او زبانزد عام بود ، وتکرار شجاعت های اسد خان شیر کش را بخاطر می آورد ، شایسته معرفی بیشتر است ، امید است، با کمک فرزندان فرهیخته او این زبا نزد ها جمع آوری ونشر شود. ).
این نسب نامه و سایر مطالب درج شده، در موارد متعددی کمبود دارند، برخی از اقوام هم طایفه ای های ما مهاجرت های تاریخی داشته اند ، و درشیراز، فارس ،بوشهر، برخی بنادرخلیج فارس ، خراسان، افغانستان وسایر کشورهای جهان پراکنده اند، وبرخی ارتباط خود را با طایفه در نسل های بعد از یاد برده اند.نظیربرخی اقوام لیراوی ، بندر دیلم ، گویش لیراوی با زبان طایفه ما همسان است . کلمه لیراوی lirawi از دو جزء ler بمعنی" گشتن" و aw بمعنی "آب" با "ی" نسبت" بمعنی "آب نورد، دریا نورد " است . وبنظر میرسد این مردم مانند عشایر ایرانی از گذشته های بسیار دورعلاوه بر زندگی اقتصادی وتامین معیشت از طریق دریا وصیادی، دریا نوردان نیرو های نظامی پیش از تاریخ ود وره های هخامنشی و ساسانی و بعد از آن بوده اند. و در موارد عادی شغل ماهی گیری و صیادی را حتی در دوره مهاجرت در شامات داشته اند. سومری ها رودخانه ها رامانند بختیاری ها و شوشتری ها مثلاً” "آ پراتو" بمعنی آب فرات یعنی رود خانه فرات مینامند، وشوشتری ها رود خانه گرگر را "اُ گرگر" یعنی رود خانه گرگر مینامند. سومری ها در یا را "آآ" یا" آبا" یعنی آب ها مینامند)، و برخی کوچ مجدد کرده اند ، نظیر طایفه عقیل که اکنون جایگاه گذشته آنها بنام عقیلی در بیست کیلومتری شوشتر بنام آنها است.. ازکتاب "شرفنامه بدلیسی" در صفحات 107و109 تاریخ بختیاری چاپ 1355 شرکت افست، طایفه بهداروند، بختیاروند را یکی از صد طایفه ای ذکر میکند، که با حمایت محمد خورشید وزیر، نصرالدین محمد حاکم لربزرگ( بختیاری) از سلسله بدر حدود اوائل سال 500هجری از شامات : لبنان غربی وسوریه فعلی( از شهرها و قلاع شیعه اسماعیلیه) با طایفه بختیاری ( بختیاروند) ،طایفه بیدانیان ( بیداروند؟) ، خانواده های انبوه عقیلی اولاد عقیل ابن ابو طالب وهاشمی از نسل هاشم بن عبد مناف ، جوانکی( جانکی) ، کمانکشی ، کوی ، بیت وند ( بتوند) ، راکی، هرونی (هارونی ) بندانی ، اشترکی ( استرکی) ، لیراوی ، مماسنی ( ممسنی) وغیره ، وارد بختیاری وکهگلویه فعلی میشوند، ودر سال 575هجری ، با شروع حکومت" نصّرت الدین هزار اسب" با گویش محلی " asv ، asm یاasf " (بمعنی اسب) فرزند ابو طاهر دومین حاکم لایق و کاردان خانواده فضلویه سلسله دوم حکام بختیاری رونق میگیرد ،حکام فضلویه خود از همان صد طایفه بالا بودند ،و با حمایت همین صد طایفه جانشین خانواده" بدر" شدند . نام بختیاری که به احتمال بسیار برگرفته از طایفه بختیاری یا(بختیار وند ؟)است، و احتمال دارد طایفه بهداروند در دوره پادشاهی عزالدوله بختیار(یکی از شاهان دیلمی ) و فرزندانش ازطوایف حامی آنها بوده اند ، که پس از اضمحلال قدرت خاندان بختیار بدلائل مختلف ناچار به مهاجرات شده اند ، وهمراه خود بسیاری از اولاد عزالدوله بختیار را برای دور نگهداشتن آنها از گزند ، سایراولاد آل بویه و دیلمیان وترک ها با خود برده اند. پس از بازگشت به ایران و بختیاری ، نام یکی ازاین صد طایفه که بختیاری است ، به اعتبار نام عزالدوله بختیار که بنظر نام نیکی در بختیاری بوده است ، و بخاطر همراهی مردم لرمنطقه تحت حکومت " هزار اسب" فضلویه که خود از طایفه بختیار وند نبوده است، ، درتاریخ پدیدار میشود. همانطور که دربالا گفته شد ، تکمیل این نسب نامه ، وتاریخ این طایفه به یاری اقوام و دیگران نیازمنداست. بویژه در مورد کمبود ها نظیر شاخه خوانین محمودی ، ارشدی درود، فارسان و اولاد عجم خان، برادران اسد خان مانند عبدالله خان و غیره ، و نقش موثر ( خان بزرگ) حج ممقلی خان 532 و امیر حسین خان و منوچهر خان اولاد رضاقلی خان یاوری وتلاش آنها در بازسازی حیات مجدد طایفه بهداروند شایان توجه است.

تاریخ : جمعه 11 فروردين 1391
بازدید : 7455
نویسنده : فریدون عباسی

 

مختصری از تاریخ بختیاری در دوره هخامنشی
خاندان شاهان هخامنشی همانگونه که در تواریخ ذکر شده است، حدود چند سال پس از ورودشان به ایران ، به دعوت شاهان ایلامی میانه که حکومتی در حال فروپاشی بود، به منطقه تحت تسلط آنها  به مرکزیت بختیاری کنونی فراخوانده شدند، و ایلامی ها بمنظور استفاده ازنیروی تازه نفس جنگی آنها در مقابل تهاجم اقوام سامی آشوری به آنها زمین و مرتع دادند،این اقوام که عشایری کوچرو بودند، دو هنر دیگر نیز داشتند، یکی پرورش اسب، و دیگری باغ داری بود ، احتمالاً نام " پارس، پارسه ، پرشین، پرچین وکلمه پرزین در بختیاری مربوط به حصارهای گیاهی یا حصیری است، که آنها بدور باغ های خود میکشیدند. و امروزه پرچین نامیده میشود. چون بوته های احتمالاً چوب گزی که بشکل پر مرغ بودند ، برای حصار استفاده میشد. آنرا پرچین " چیدن پر " یا به گویش بختیاری " پر زین" بمعنی " پر زنان ، یا پر نشانان" می نامیدند، ونام آنها که در اصل اقوام "آریائی " اریه، هریه  نامیده میشدند، د رمنطقه بنام پارسه وپرشین، برزین و غیره از سوی بومیان نامگذاری و باقی ماند.  پس از صد سال استقرار این قوم در بختیاری " کورش دوم" یا کورش انشانی یکی از مفاخر تاریخ ایران و بشریت ، در بختیاری شاه میشود، وبعد از کمبوجیه  داریوش اول هخامنشی از شاخه ای دیگر از این خاندان که به تازگی به ایران آمده بودند، و از فرماندهان  نظامی کمبوجیه در لشکر کشی به مصر بود، به یاری هفت خاندان پارسی شاه میشود . در کتیبه های داریوش نام این هفت خاندان آورده میشود، و در وصیت او به بازماندگان خود توصیه میشود ، که این هفت خاندان برای همیشه از سوی شاهان پس از او حمایت شوند.بطور قطع در سرزمین های لر،  بختیاری و فارس ، حکومت گران آن دردوره هخامنشی میباید یا از بین شاهان و شاهزادگان هخامنشی برگزیده می شدند، یا بوسیله همین هفت خانواده آریائی فرمانروائی میگردیدند. دلائل زیادی نشان میدهد ، که حداقل در اواخر سلسله هخامنشی "سورنا "سردار ایرانی که احتمالاً یکی از افراد این خاندان ها است، و شاید از طایفه " پارت" یا اشکانیان بعدی است. و او به احتمال بسیارحاکم بختیاری و لر بوده است.
و همین خاندان پس از سالهای طولانی حکومت جانشینان اسکندربنام" سلوکی ها" در بختیاری که احتمالاً خود بخشی از نیروهای نظامی آنها بوده اند، و شیوه جدیدی از جنگ های دنیای باستان را بصورت جنگ و گریز با اسب و تیر اندازی با کمان در حالت تاخت تاز با اسب ابداع کرده بودند، سر برآورده ، و حکومت اشکانیان را ایجاد میکنند. ما در تاریخ طبری مشاهده میکنیم، هنگامی که با خیانت یکی از مردم شهر شوشتر وبه راهنمائی او از طریق آب رودخانه کارون سپاهیان خلیفه دوم وارد قلعه سلاسل میشوند، و قصد دستگیری هرمزان را دارند، او که به تنهائی در محاصره قرار دارد، به آنها میگوید:" صد تیر در ترکش دارم و شمامیدانید ، تیر من به خطا نمی رود ، بسیاری از شما در این جنگ کشته شده اند اگر نمی خواهید ، برای کشتن من صد تن دیگر را هم به کشتن دهید، مرا نزد خلیفه برید، تا او در باره من داوری کند." آنان این رای را پذیرفتند و او را اسیر کردند.
ما از طریق تاریخ طبری، تاریخ کامل ابن اثیر و بسیاری تواریخ دیگر که مرجع آنها همین دو تاریخ است ، در می یابیم ، که خاندان هرمزان که یکی از همین هفت خاندان پارسی بود ، و بدلیل کمک و  یاوری که به اردشیر بابکان در بدست گرفتن شاهی ایران و تشکیل سلسله ساسانی  کردند،در تمام دوره سلطنت دودمان ساسانی حکومت خوزستان، لرستان و بختیاری  را در دست داشته اند.
حمدالله مستوفی ص251بنقل از تارخ وجغرافیای خوزستان  چاپ 1331 امیر کبیر ص139نوشته محمد علی امام شوشتری میگوید": در روزگار ساسانیان این دو قسمت( پشتکوه و پیشکوه ،لرستان وایلام فعلی) همیشه در دست یکنفر فرماندار بود، که از خاندان هرمزان معروف انتخاب میشد، واین خاندان از مردم مهرگان ویکی از هفت خانواده ای بوده، که در تاسیس سلطنت ساسانیان باردشیر بابکان کمک کرده بودند، وآخرین فرد این خاندان همان هرمزان است. که بدست لشکر اسلام اسیر شد . " فتح قسمت شمالی ماسبذان( لرستان فعلی) و شکست پسر هرمزان در سال شانزدهم هجری بود، ولی فتح قسمت جنوبی( مهرگان قذق یا مهرگان کوچک  ایلام فعلی)بدون جنگ رویداد و به تصرف لشکر اسلام در آمد. ولی اسارت هرمزان در سال بیست ویکم هجری قمری در شوشتر اتفاق افتاد.از مهرگان بنام " مهرگان قذق" بمعنی مهرگان کوچک" نام میبرند ، که احتمالاً قذق معرب کلمه شوشتری " کُچُک" بمعنی کوچک است.
 
تاریخ مختصر بختیاری پس از اسلام
در اینجا و در بسیاری منابع دیگر بختیاری ها و لر ها را کُرد مینامند و حتی دهکرد یا شهر کرد فعلی را بنام کرد ها نامیده اند. در صورتی که این محل ابتدا ییلاق خوانین بهداروند بود، و نام آنجا نیز از قدیم به اعتبار نام اقوامی که بنام کُرد از شامات در حدود هزار سال پیش مهاجرت کرده بودند، ده کرد نامیده شد. کلمه کرُد معنی گله دار و چوپان را دارد، وهنوز هم در اطراف تهران( قصران) وبسیاری مکانهای دیگر با این مفهوم و بدون ارتباط با مردم کرد، استفاده میشود."کپنک" یا روپوش نمدین چوپانان بختیاری "کُردین " یا پوشش چوپانی نام دارد، واز نمد ساخته میشود، که نقش محافظ و سپر را در جنگ با درندگان و مهاجمین و دزدان  وحفاظت چوپان را در سرما وگرما بعهده دارد.
 
 
ما اولین بار پس از اسلام با نام کردان جبل فارس " بختیاری ها" آشنا میشویم .( طبری 1352ص 1881تا1897 جلد پنجم ، پاینده) درسالهای17 ،23و24 هجری قمری در زمان خلیفه دوم هرمزان که خود یکی از هفت خاندان پارسی ، و از طایفه مهرگان گزگ  . حاکم خوزستان ، ویکی از سردارا ن اصلی سپاه ساسانی در جنگ های قادسیه به فرماندهی رستم فرخزاد بود.(بخشی از طایفه مهرگان گزگ یا قذق بمعنی "مهرگان کوچک " به احتمال بسیار در ممسنی کنونی نزدیک رامهرمزکه پیش از آن شولستان نامیده میشد سکونت داشت. ملاحظه میشود هرمزان در پی هر شکست از اعراب بسوی شهر رامهرمزو بدامن بخشی از  طایفه خود که در آن حوالی بوده اند ، و خود از اقوام پارتی بودند. میرفت . با وجود این طایفه بزرگ او درچند شهر دیگر در خراسان  ، ایلام ، لرستان ، عراق، اردن ، خراسان و مکان های دیگر نیز به این نام ذکر میشوند. که در اصل گستردگی حضور این قوم را در پهنه ایران نشان میدهند. تاریخ طبری ص1840 میگوید :" سال شانزدهم هجری پس از شکست آخرین پسر هرمزان ، شهر ماسبذان در استان لرستان کنونی فتح میشود." و در ص1883 همان منبع میگوید:" هرمزان پس از شکست قادسیه وازدست دادن اهواز بسوی قوم خود رفت و با کمک آنها ( پس از کشته شدن پسرش در سال شانزدهم هجری قمری در جنگ ماسبذان) شاه شد، و سپاهش روبفزونی نهاد، و با هرکس جنگید.") . در طول جنگهای سپاه اسلام برای فتح شوشتر، وپس ازرها کردن مصالحه اول "هرمزان " حاکم خوزستان با اعراب ، و اتحاد با بختیاری ها ، چون هرمزان پیمان شکنی کرد و مجدداً با اعراب مصالحه کرد، بدلیل مخالفت کرد های جبل فارس (بختیاری ها ) که سپاهیان هرمزان بودند، او ناچار میشود برای تداوم پیمان صلح با اعراب به سپاهیان خلیفه متکی شود ، وازآنها برای دفع بختیاری ها که کُرد های کوهستان فارس نامیده میشدند، استمداد بخواهد، ولی چند بار لشکر کشی اعراب برای سرکوب بختیاری ها بی نتیجه بود، و اعراب دریافتند که قدرت جنگ در کوهستان را ندارند، و سپاهیان آنها برای جنگ در صحرا و دشت تربیت شده اند. هرمزان نیز که سردار تیز هوشی بود. کم کم پیمان خود را رها کرد وبسوی بختیاریها متمایل شد. که بعدها با چاره اندیشی اعراب و خیانت برخی اقوام دشت نشین، سرزمین های اطراف بختیاری تصرف شد وهرمزان دستگیرشد. پس ازآن چون تلاش های جنگی اعراب برای تصرف بختیاری بی نتیجه بود ، آنها در" ایذه "با سرکرده بختیاری ها بنام " تیرویه" مصالحه کردند، و دیگراز آن سرزمین چشم پوشیدند.
 
خاندان روسای بهداروند باب
مطالب اندکی از خاندانهای حکام گذشته طایفه بهدار وند در دست است، امیداست سایر هم طایفه ای های ما با اسنادی که در دست دارند، و تحقیق بیشتر و اکتشافات تاریخی به حل این معما کمک کنند، و دانش خود را دراین مورد بما هدیه کنند. آنچه امروز در دست داریم ، آنست که خوانین نامدار این طایفه از نژاد "علاءالدین " نامی، واز تیره "علاء الدین وند" با تلفظ محلی " ala-di-vand " ( الادی وند ) میباشند. نشانه vand پسوند نام طوایف کرد بمعنی خاص " گذاشت" از مصدر "وندن یا نهادن" است ، و بطور عمومی بمعنی " چوپان، گله دار" است. و ala وilu در سومری و ایلامی معنی" رفیع و بلند ونام خدا " را دارد. di در سومری معنی" دین،دنباله، پیرو، عقبه.." را دارد. شاید بتوان گفت، که معنی" الادیوند" با فارسی معیار " طایفه پیرو خدا" باشد. همانطور، که تیره " سگوند" در لرستان با زبان سومری معنی والائی دارد، زیرا sag در سومری معنی " سر ، راس، رئیس " را دارد ، و" سگوند" معنی " طایفه برتر، یا رئیس" را دارد.
 
شاد باشید و مطالب را دنبال کنید.


:: برچسب‌ها: کورش , داریوش اول , هخامنشی , ساسانی , هرمزان قلعه سلاسل , رامهرمز , اشکانیان , ,
تاریخ : جمعه 11 فروردين 1391
بازدید : 3852
نویسنده : فریدون عباسی

 

بهداروند- بختیاروند
مقدمه
تاریخ بختیاری در اعصار گذشته قبل از اسلام ، بصورت مکتوب یا وجود ندارد یا بدست ما نرسیده است، ولی از زبان کتیبه های سومری ،آشوری ، اکدی، ایلامی بابلی ، هخامنشی ، یونانی ، اشکانی وغیره ... کلمات و اصطلاحاتی مشاهده میشود، که هم اکنون نیز در گویشهای بختیاری ، لری، کردی و خوزی ، بویژه شوشتری و دزفولی وبیشتر اقوام شمال خلیج فارس کاربرد آنها را مشاهده میکنیم. و به استناد آنها میتوان تاحدودی رویدادهای پیش از تاریخ را تصویر کرد،
 
سردار پارتی
 
 بنظر میرسد، اقوام ایلامی که بیشتر زبان شناسان آنها را از اقوام سرزمین های شبه قاره هند، مانند دراویدی ها ، یااز قاره افریقا میدانند، با هجوم به شمال خلیج فارس احتمالا از حوالی بوشهر کنونی ورسیدن به سرزمین های بلند از جمله خوزستان، بختیاری وغیره ، خاندانهای حکومت گران محلی را شکست داده اند ، .آنها را از سرزمین های خود، همراه هوادارانشان ازبیم جان ناچار به مهاجرت کرد ه اند. ولی بدنه جوامع محلی پیش ایلامی بعلت ناتوانی از مهاجرت، یا نارضایتی از حکومت گران مغلوب ، با پذیرش اطاعت از مهاجمین سرزمین خود را ترک نکرده اند. ولی اقوام مهاجر بناچار ابتدا تمدن سومری( یا سرسیاهان) را در زمین های باطلاقی بین النهرین که وضعیتی شبیه سرزمین های حیات وحش افریقای امروز داشت ، وساکنان آن تنها چرندگان و درندگان بودند ، با تلاش توان فرسا وبسختی شکل میدهند، و تمدن سازی میکنند ، وبا ایجاد فرهنگ بزرگ سومری ، و گسترش آن به سرزمین هائی که تحت تسلط ایلامی ها نبود ، احتمالاً مانند ماورالنهر ، خراسان بزرگ، گیلان و مازندران و شمال بین النهرین نظیر شمال عراق ، Ebla و Beydar " ابلا و بیدار" در سوریه ، و احتمالاً گسترش آن به ترکیه فعلی ، لبنان و فلسطین ، این فرهنگ وتمدن بینظیررا توسعه میدهند ، ولی دشمنان جدیدی از نژاد سامی مانند سارگون اکدی، اقوام آشوری و بابلی ، ساخته های آنان را میربایند، و از دست سومری ها خارج میکنند، ودشمنان طبیعی ایلامی های بیگانه را ازمیان بر میدارند. و اجازه میدهند هزاره های دیگر هم تسلط ایلامی ها دوام بیابد. مسلماً با فروپاشی سومر مجدداً این اقوام دو دسته شده اند، یک دسته مهاجرت اجباری داشته اند ، و دسته ای دیگر انقیاد فاتحین را پذیرفته اند و در بین النهرین مانده اند. این تحول اجتماعی در تمام جوامع تا زمان ما تکرار شده است ، و بعد ازما هم اگر شرایط و زمینه های آن باقی باشد، بطور مرتب تکرار خواهد شد. دسته های کوچک این مهاجرین در سرزمین های بیگانه بسختی در نسل های آینده زبان و فرهنگ خود را حفظ میکنند، ولی جمعیت های بزرگ آنها با سازمان دهی و ایجاد تشکیلات زبان وفرهنگ خود را حفظ میکنند و ترویج میدهند، و با آرزوی بازگشت به سرزمین اصلی منتظر فرصت مناسب می مانند، ودر مهاجرت معکوس همراه خود ، اقوام هموادار خود را به سرزمین اصلی دعوت میکنند.
بنظر میرسد ، زبان کنونی کتیبه های سومری ترکیبی از گویش های این اقوام مختلف مهاجربویژه بختیاری و خوزی باشد، وخوشبختانه در طول تاریخ نسبتاً کوتاه حکومت سومریها تغییرات زیادی در آن بویژه در ریشه لغات راه نیافته است ، واقوام سامی دوره های، بعداز سومری ها با وجودیکه ازخط سومری استفاده کرده اند، و تغییراتی مناسب زبانهای خود در آن داده اند، ولی چون بیش از هزاران سال از قواعد دین سومری استفاده کرده اند، زبان کتیبه های سومری را در این مورد مانند استفاه اززبان لاتین درکلیسا، بکار برده اند. در مورد علوم : کیهان شناسی، ریاضیات ، پزشکی ، حسابداری ، مبادلات بازرگانی وغیره زبان و خط سومری حتی پس از سومریها زبان علمی اقوام سامی و دیگران بود.
پس از شکست ایلامی ها از آشوری ها و قدرت یافتن کورش ومنسوخ شدن زبان ایلامی ، احتمالاً بخش گسترده ای از این اقوام در دوره های مختلف به ایرا ن بازگشته اند. آخرین مهاجرت معکوس بختیاری ها مهاجرت تبعیدی های نادر شاه افشار از خراسان به بختیاری بود، که پس از مرگ نادر رویداد. یقیناً موارد مشابه بسیاراست.
زبان سومری هنوز هم با مجموعه گویش های مختلف شمال خلیج فارس بویژه لری وشوشتری و پهلوی اشکانی وساسانی وفارسی کنونی شباهت های بسیاری دارد. که ذکر دلائل آن نیاز به تحقیق ، کنکاش وبحث بسیار دارد. که امید است، تحت عنوان" دستور زبان تطبیقی سومری و گویش های شمال خلیج فارس" به یاری دوستدارن زبان مردم ، در آینده آنرا آماده نشر کنم.
 
ولی در دوره بعد از اسلام ابتدا منابعی هرچند اندک به آنها اشاره دارد، و در دوره های اخیرمرجع های بیشتری از تاریخ این اقوام نشر شده است.
در اینجا بیشتر از کتاب " تاریخ بختیاری " چاپ شرکت افست 1355 نوشته لسان السلطنه سپهر ، به روایت سردار اسعد بختیاری،" فرهنگ بختیاری" نوشته عبدالعلی خسروی( قائد بختیاری) چاپ 1368 انتشارات فرهنگسرا وچند کتاب ومرجع دیگر استفاده شده است ، که موردی و به تناسب به آنها اشاره میشود.ذکر این نکته  لازم است، که در اینجا گفته شود:
برای غنای تاریخ این مردم تحقیق در تاریخ و زبان وخصوصیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وسایر علوم انسانی، این قوم و مهاجرت های رفت وبرگشت آنها، و اقوام مهاجرو مهاجم ایلامی، سامی، یونانی، ترک ،عرب ، ازبک وحکام و شاهان و خان های ترک ، ترکمن ، مغول تا زیر مجموعه های آنها ، مثلاً اقوامی نظیر کره ای ها که احتمالاً در سپاه مغول به ایران حمله کرده اند.( در سریال زیر نویسی افسانه جومونگ، برای کلمه " مرد بزرگ ، سرور" کلمه لری بختیاری " پیا" را استفاده میکنند، که یقیناً این کلمه از آنها بجا مانده است.) ما دراین باره به یاری پروردگار در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.
 
Beydarvand
سر آغاز باید ، درباره معنیBeydar vand ( با گویش محلی) یا بهداروند ( در فارسی معیار)  که نام یکی از چهار طایفه بزرگ ایل هفت لنگ بختیاری است، توضیح دهیم. مرسوم است ، در تقسیمات ایلی ،هریک از این چهار طایفه بزرگ را یک باب مینامند. ( مثلاً طایفه بزرگ دورکی را دورکی باب) و طایفه بزرگ بهداروند را بنام های " بهدار وند باب ، یا بختیاروند باب " مینامند. کلمه beydar" " بنظر در زبا ن سومری احتمالاً معنی " پرنده محافظ (دروازه)" یا "پرنده حامی" را دارد.
در برخی تواریخ دو قول آورده شده است ، که این طایفه یا باب حدود هزار سال پیش از سرزمین "روم" ترکیه فعلی یا " شامات" سوریه فعلی به ایران و سرزمین بختیاری مهاجرت کرده اند. از نظر زبانشناختی گویشهای سایر اقوام بختیاری و خوزی مانند شوشتری و دزفولی، تفاوت بارزی با گویش طایفه بهداروند ندارد، وبخوبی نشان داده میشود که این گویش ها هم خانواده یکدیگرهستند، و با زبان فارسی نیز خویشاوندهستند. نشانه های چندی از وجود دو احتمال در مورد مهاجرت این قوم به شامات حکایت دارد: اولاً- در گذشته های بسیاردور این قوم برای پاسداری از سرزمین های متصرفی ایران یا بهر دلیل دیگری از سرزمین بختیاری به سرزمینی در شمال سوریه فعلی نزدیک مرز ترکیه که هم اکنون با نام باستانی Beydar محل اکتشافات جدید باستانشناسی و بسیاری کتیبه های سومری است ، اعزام شده اند، یا مهاجرت کرده اند ، وشاید دسته دیگری از آنها درمنطقه" ابلا" Ebla در سوریه ومکان های دیگر اسکان یافته اند. زیرا درابلا نیز بیش از نود درصد کتیبه های بدست آمده به زبان سومری و تنها 10% به زبان سامی است. از نظر تاریخی مشخص است ، که عمده سپاهیان دنیای باستان ، اقوام و عشایر بوده اند. کتیبه ایلامی بیستون در عبارت ایلامی زیر:
me-ne (m)taš-šu-tum (m)par-šin ap-pa (h)u-EL-man-ni (h)An-za-an-na ap-pu-ka
از زبان داریوش میگوید: " سپس لشکر پارسی که قبلاً در انشان بود"(از من نافرمان شد). و کلمه لشکر " تش وتوم " تلفظ میشود، که بسیار شبیه کلمه بختیاری " tash-tohm " ( تش تهم ) بمعنی " خاندان و اولاد یا تخمه" است. ونشان میدهد، که سپاهیان گذشته اکثراً عشایر با خانواده های خود بوده اند.
شاهنامه فردوسی ، دربخش اساطیری خود، پایتخت جمشید را" گنگ دژ هوخت " سپس "قلعه ضحاک "، بیت المقدس" کنونی میداند. تاریخ هم مرزهای باستانی ایران را گسترده تر از مرز های کنونی میداند.
ما درمورد دلائل زبانشناختی اقوام سومری وایرانی بویژه اقوام لر و بختیاری در دوره های پیش هخامنشی  در آینده جداگانه سخن خواهیم گفت.
احتمال دوم که شواهد تاریخی بیشتری دارد. اینست که صد طایفه ای که حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده از آنها نام میبرد، اقوامی هستند، که به کمک اسماعیلیه اولین دولت شیعی ایران را با استقرار سلسله دیلمیان بقدرت رساندند، و پس  از فرو پاشی این سلسله و بقدرت رسیدن ترکان سنی مذهب سلجوقی و  غزنوی ناچار به مهاجرت به شامات میشوند، وبیش از دویست سال ترک وطن میکنند، پس از آنکه مغول ها ترک های سنی مذهب را شکست میدهند، آنها احتمالا با موافقت مغولها به ایران باز میگردند، و پس از اضمحلال حکومت های مغولی مجددا دولت شیعه را در عهد صفوی ها در ایران مستقر میکنند.
ادامه دارد. شاد باشید.


:: برچسب‌ها: معنی احتمالی کلمه beydar , ورود ایلامیان به ایران , حکومت دیلمیان , مغولها , سلجوقیان ,
تاریخ : شنبه 5 فروردين 1391
بازدید : 7213
نویسنده : فریدون عباسی

سرگذشت جعفر قلی خان بهداروند

بخش اول

جعفر قلیخان بختیاروند  در سن حدود 15 سالگی همراه پدر به شیراز میروند، و از ایل جدا میشود، و اولین تجربه خود را  درآغاز جوانی  با دنیای جدید شهر نشینی آغاز میکند.

بنه وار سیل زنم درواز دز واز     شاه اسد وا تیله شیر رهدن سی شیراز

از ده بنه وار نگاه میکنم دروازه دز باز است ( دز رها شده است.) شاه اسد و پسرش( جعفر قلیخان ) به شیراز رفتند.

 او که به ناچار و همراه پدر از زندگی پر تلاش عشایر ی جدا شده بود . در شیراز اوقات فراغت بسیاری بدست آورده بود، که دراین سن به آن نیاز نداشت.   و چون اولین سفر او به خارج از ایل بود ، و اولین شهر بزرگ و آباد آن زمان را میدید، شیفته فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم مردم شیرازشهر شعر وشاعری  و زیبائی های بی نظیر آن  میشود. پدر که اقامت خود را در شیراز طولانی میدید، اورا برای آموزش تکمیلی به مکتب خانه یکی از سادات حسینی شیراز میفرستد.  و خود نیز با مشاوران همراه خود فنون نظامی و سپه سالاری وایل داری را به او می آموزند، این آموزشها تا زمان حیات اسد خان ادامه داشت . و جعفر قلیخان پس از پنج سال اقامت در شیراز مردی مذهبی و بسیار متدین شده بود. آثار آموزه های دینی او باعث شد، اولین اقدام او پس از بازگشت به ایل، دعوت  ازخانواده سیدعلی و خواهرش سیده مریم ( مادر بزرگ مولف، که بعد ها به اشتباه لقب حسنی گرفتند. این اطلاعات را شخصاً از اقوام مادر بزرگم در کوشکک بدست آوردم . آنها خود را از سادات حسینی شیراز احتمالاً سادات دستغیب میدانند.)   فرزندان استاد مکتب خانه شیرازبود، که به پاس حق شناسی از استاد و ملای مکتب خانه، با دادن زمین ومحلی به آنها برای آموزش دینی ایل و اقوام خود نشان داده میشود. که اکنون ده" کوشکک " نامیده میشود.

علاوه بر فراگیری آداب و رسوم بختیاری ، رسم دیگری که جعفرقلیخان فراگرفته بود. استفاده از پسوند نام "قلی" در نام اولاد خود بود. که بخوبی در شجره نامه اولاد او نشانداده شده است . او این کار را سنت پدر میدانست، زیرا اسد خان پدر او معتقد بود ، اگر کسی رفتار ناپسند داشته باشد، مردم اورا بنامی مقدس نمی نامند. بلکه اورا " نوکر" آن نام مقدس نام میبرند.

ولی این آموز شهای نیکو با مرگ نابهنگام پدر دچار گسیختگی و نابسامانی  شد. برادران و عموزادگان او در ایل  از بازگشت او به دز استقبال نمی کردند، و از تحویل جایگاه پدربه او امتناع میکردند، واز ریاست اوهم بر طایفه پشتیبانی نمی کردند.

این مشکلات ابتدا اورا که جوانی بی تجربه بود، به انزوا و روی آوردن به شعر و آموزش موسیقی وعلاوه بر آن خوشگذرانی کشاند، ولی خیل عظیم مشاوران و همراهان پدر که ازاو انتظار فراهم کردن، امکان با زگشت به ایل و خانه خود را داشتند. اورا به تفکر و چاره اندیشی سوق دادند. او سر انجام به این نتیجه گیری رسید، که راه پدر دیگر کارائی ندارد.و با یافته های خود از شیوه موفق حبیب الله خان دورکی و اولاد او ومشاهده عینی رفتار و اخبار مردم شهر بزرگ شیراز و اگهی نسبی به اخبار جهانی، شیوه پدر را تغییر داد، و اولین حرکت او پس از ورود به ایل بیرون کردن اقوام و برادران خود و تصرف دز ازدست آنها به زور بود. این شیوه خشن و موفقیت آنی آن، ابتدا موجب پیروزی های او شد، و بر اوضاع مسلط شد. ولی  تداوم این روش ناشایست برای او که تجربه اندکی داشت ، هر روز از اطرافیان او می کاست و بر دشمنان او می افزود.

 با وجود این، ما نتیجه رفتار اورا از نوشته لیارد در کتاب" تاریخ بختیاری" چاپ تهران 1355 به روایت سردار اسعد بختیار بختیاریها که طبیعتاً دوستدار او نبودند، مثبت می بینیم ، و از صفحه 349 به بعد از قول لیارد چنین میخوانیم:" سوار شدیم قدری راه طی کرده دز جعفرقلی خان نمودار شد، بعد از پیمودن سرازیری و سربالائیهای بسیار سخت بپای دز رسیدیم ، در پای دز غار بزرگی بود. جماعتی از کدخدایان بختیاری در آن غار جمع شده (بودند) ، تا جعفر قلیخان را ملاقات نمایند. این غار معروف به غار "لامردون" lamerdun یا مهمانخانه است. در اینوقت جعفر قلیخان بختیاری ( یکی از القاب اصلی خوانین بختیار وند لقب " بختیاری" هم  میباشد. بهمین دلیل و اختصاص لقب " بختیاری "  به آنها که در نامه صدر اعظم عین الدوله هم دیده میشود، خوانین دورکی با دخالت دولت وقت ناچار به انتخاب لقب " بختیار بختیاریها" شدند. ولی در نوشته ها ی غیر رسمی وگفتار عمومی تنها از جزء اول آن " بختیار" استفاده میکردند. مانند " تیمور بختیار، یا شاپور بختیار و غیره. م) پیدا شد. پس از تعارفات گفت:" اینک من کار آنها( کدخدایان ایل) را انجام میدهم ، و با شما بالای دز خواهیم رفت.

خلاصه پس از آنکه امور آنها را فیصله نمود ، بطرف دز روان شدیم .شروع کردیم . ببالا رفتن، اول از نردبان چوبی خیلی بلندی که بد ساخته شده (بود)، و با طناب ها آن چوبها را بهم بسته بودند، و رفتن از آن نردبان کمال صعوبت را داشت ( بالا رفتیم). باری از نردبان بالا رفته، به پله های سنگی رسیدیم ، که با کلنگ تراشیده  ( شده ) بودند، و از عبور ومرور ( بسیار) این ( پله های ) سنگ سخت، مثل آینه صاف شده بود(ند). پا می لغزید. باوجود اینکه ، بمسافرت ( در) کوه های سخت عادت کرده بودم ، (ولی) نمیتوانستم ، از پله ها ( بالا ) بروم. جعفرقلیخان شال کمر مرا گرفته ( مرا) بالا میکشید.( خواننده دقت کند! یک انگلیسی  بیش از180 سانتیمتر قد و بیش از 80 کیلو وزن بوسیله دلاوری ایرانی در یک راه خطرناک کوهستانی که هرلحظه خطر سقوط ومرگ آنها را تهدید میکرد چنین نمایشی از قدرت، دقت و هوشیاری را نشان میداد، و اورا بالا میکشید . آنگاه برخی در رسانه های خود او را بنا راستی " مردی دائم الخمر!!!" مینامند.  این دور از انصاف و اخلاق اسلامی است، و استناد به قول غیر مسلمان آنهم  برای جرم غیر مشهود ، بخاطر بدنام کردن ، مسلمان جواز شرعی ندارد. وبرای اولاد و بستگان او ایجاد حق میکند.

 از شکست قطعی  بهداروند ها سخن میگویند، ولی نمی دانند، که هرکسی چند روزه نوبت اوست.  و نوبت آنها هم تمام شده است !!! خرم آن کس که نام نیک از او بیادگار ماند.

 

ادامه مطلب از قول لیارد:

من ( لیارد) خیلی میل داشتم ، که با جعفرقلیخان آشنا و رفیق بشوم، ولی یقین نداشتم ، که مرا به دز راه بدهد. چونکه شنیده بودم. مشارالیه بجز آشنایان و دوستان خود کسی را راه نمی دهد. الحال کمال تشکر را از جعفر قلیخان دارم ، که خود مرا به دز میبرد، و دانستم ، که آنچه در باره او میگفتند، که جعفر قلیخان مرد بیرحم آدم کش ، و بد میهمان بی ایمانی است. دروغ است.( دقت گردد! این سطور به بدستور سردار اسعد ترجمه شده اند، وتایید  متن ترجمه شده از ایشان است. م).

همچنین شهرت داده بودند، که ( او) چهار نفر از اقوام خود را کشته (است) که یکی از ایشان برادر خود او بود.

تمام مردم کوه نشین وغیره تا درب دروازه اصفهان از او میترسیدند. هروقت عازم جنگی بود راه آمد وشد از ترس او مسدود میشد. زیرا که بی اندازه شجاع ودلیر بود.

به این واسطه دولت ایران قشون به جهت گرفتاری او میفرستاد. ولی به او دسترس نداشتند. زیرا در دز میرفت، و کسی راه به آنجا نداشت.

در این موقع ( زمانی که لیارد نزد جعفرقلیخان رفته بود. م.) ، (جعفر قلیخان بهداروند) ریاست طایفه هفت لنگ بختیاری را دارد. ( دقت گردد! دروغ پردازان چه تلاش بیهوده ای برای پنهان کردن این حقیقت مسلم ، و جعل تاریخ بنفع خود دارند.). و با محمد تقی خان هم عداوت و دشمنی دارد، و چندین دفعه هم جنگهای سخت با محمد تقی خان نموده (است). حکومت چند ناحیه از خوزستان هم با او است.

مقرر ( شده ) است، که با سواران خود به شوشتر برود، و با معتمدالدوله بولایت "چعب" رفته، جنگ کند."

( دو نکته مهم در دنبال گفتار لیارد بسیار با اهمیت است، اول اینکه میزبان خود جعفرقلیخان را به شرابخواری نزد خود ( یعنی لیارد ) و در ثانی ناسزا گوئی درحالت مستی به شاه و اولیاء دولت متهم کرده است ،( و با نشر آنها به احتمال بسیار قصد خدمت به محمد تقی خان چهار لنگ را داشته است. زیرا لیارد از عواقب کار خود و عکس العمل شاه قاجار و درباریان او به خوبی آگاه بوده است . ولی این دسیسه نتیجه فوری نداشته است ، و سودی برای دلاور هوشمند و بزرگمردی از تبار مردان مرد بختیاری چون محمد تقی خان چهار لنگ ببار نیاورد. ولی دستاویزی برای دشمنان دغلکار او برای بدنام کردن این جنگاور بیباک ( جعفرقلیخان) برای راندن او از قدرت و بدار آویختن او در سن پیری شد. متاسفانه دستور امیر کبیر در مورد اعدام او دور از تدابیر عالمانه او بود. و دریک جمله میتوان گفت ، امیر نا دانسته  به خصم اوخدمت کرد. و دوره طولانی هرج و مرج را تداوم داد. و ده ها هزار نفر مردم مظلوم بختیاری را گرفتار قتل وغارت و چپاول کرد. وهنوز هم مردم ایران دوره هرج ومرج بسیار را با نام " بانی آن " نام میبرند. ).".

او ادامه میدهد: " ( جعفرقلیخان ) چون میدانست، صالح خوب لری میخواند، او را امر بخواندن مینمود، و با انگشتهای خود بطنبوری که در جلو خود داشت، میزد... من از این نوع مهمان نوازی فوق العاده او در تعجب بودم . آنچه مردم درحق او میگفتند، دروغ بود.".

جعفر قلیخان روحی لطیف و شاعرانه و عاشقانه داشت، و طنبور را بخوبی می نواخت، وهمراه با آن اشعار عاشقانه و رزمی زمزمه میکرد.

لیارد از قول او میگوید:" جعفرقلیخان ...بنای صحبت معتمدالدوله و محمد تقی خان را بمیان آورده، گفت:" بااینکه من دشمن محمد تقی خان میباشم .اما اگر (او) بمن پناه آورده بود. نمیگذاشتم ، موئی از سر او کم بشود. هرچند مرا و اتباعم را از میان میبردند.".

من از صحبت های او تعجب نموده ، گفتم :" شنیده ام میان شما و محمد تقی خان نزاع خونی است ." .

( جعفرقلیخان ) گفت :" ای صاحب ! من صدق مطلب را بتو بگویم. ما بختیاری ها تمام نادان ( بی سیاست) میباشیم. زیرا وقتیکه قوت (یا قدرت)داریم، ترسی از ( دولت قاجار) ایران نداریم ، و در پی ضدیت با همدیگر میباشیم، و میخواهیم یکدیگر را به مخاطره بیندازیم. همینکه از طرف دولت شخصی به اینجا می آید . دور او اجتماع کرده ، برای یکدیگر فساد میکنیم . (اما) اگر چنانچه ما متحد باشیم . ابداً قشون دولت ایران نمی تواند، بما ضرری برساند. چه کنم ، ( دشمنانم!) اینها مردانگی ندارند، و حقوق ( همدیگررا) نمی دانند چیست.".

لیارد از نگرانی جعفرقلی خان و ترس او از دشمنان و فامیل سخن میگوید، ولی دلیل آنرا یا نگفته است ، یا گفته است ، ولی از ترجمه حذف شده است. انشاالله اگر اصل نوشته لیارد بدست ما رسید با ملاحظه آن این ابهام زدوده میشود. ولی آنچه مشخص است.  اسد خان و خاندان او در مقابل دشمنانی قرار گرفته بودند ، که هیچ حدی را رعایت نمی کردند. ازجنایت حتی علیه نزدیکان خود و کودکان  ابا نداشتند.

 

 واقعه کشته شدن جعفرقلی خان دورکی  درجنگی است .که خود باعث آن بودند، زیرا ریاست اورا نمی پذیرفتند. انتساب آن بدست  جعفرقلی خان بهداروند،  که در آن جنگ شرکت نداشت، و تهمت های  دیگر دروغ است،  این قتل ناخواسته بود، و  یکی از افراد او درغیاب خان بهداروند در میدان جنگ و در نبرد با جعفرقلی خان دورکی  او را میکشد.

بدیهی است، روی سخن ما در این مجمل، بیان تاریخ بهداروند است، وناچاراز برخی افراد که درمنابع مستند اعمال آنها ذکر شده است ، و نقشی در روند تاریخ بهداروند دارند ، بناچار نام میبریم ، و تنها مقصود ما رفع ابهام از تاریخ و تنویر افکار عمومی است. 

 

نوروزتان با شادی همراه باشد

 



:: برچسب‌ها: رفتن لیارد به دز اسد خان برای دیدن جعفرقلیخان بهداروند ,

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 613
بازدید کل : 47626
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com